۱۳۹۴ آبان ۱۳, چهارشنبه

دلا خو کن به تنهائی که از تن ها بلا خیزد


دلا خو کن به تنهائی

این بیت از با با طاهر را وقتی برای اولین در آغاز دوران جوانی شنیدم هم مرا غمگین کرد و هم اینکه مرا به فکر فرو برد. غمگین شدم که انسانی ترجیح میدهد از جمع انسانها دوری گزیند تا از گزند آنان در امان باشد و به فکر فرو رفتم که چه باید بر سر او آمده باشد که از هم نوع خود دوری میگزیند؟ دیگران با او چه کرده اند که او دوری از آنان را بر بودن با آنان ترجیح میدهد؟ نگاهی گذرا به تاریخ بشریت، تصویری به ما ارائه میدهد که زیستن در کنار یکدیگر همواره به این سو رفته است که گروهی تلاش کرده اند تا بر دیگران حکمرانی کنند و تنها راه حکمرانی بر دیگران به دست گرفتن قدرت بوده است. همین تلاش برای  سلطه بر دیگران از راه قدرت جویباری از خون در سیر تاریخ از خود بر جای گذاشته است که همچنان ادامه دارد. انسانها برای مقابله با سلطه دیگران خود را در شکلهای مختلفی متشکل کرده اند که با تشکیل این جمع های محدود در شکل خانواده، قبیله و یا ملت گروه خود را به حق و دیگران را باطل تعریف میکند و از همین جا انسانها را به خودی و غیر خودی تقسیم میکند. در این تقسیم بندی انتظار این است که در گروه خودی انسانها با یکدیگر مهربان و همبسته باشند و غمخوار یکدیگر گردند. تجربه تاریخی نشان داده است که در درون همین گروه خودی ها نیز دسته بندی ها شکل میگیرد و مساله قدرت و حاکمیت گروهی بر گروه دیگر برابری و برادری را از بین میبرد و تبعیض را جایگزین آن میکند. همین تبعیض است که با با طاهر را به بر گزیدن زندگی در تنهائی سوق میدهد. برای طبع ملایم چوپانی با ادب پذیرش نامهربانی ها و سوء استفاده از دیگران قابل تحمل نیست و ترجیح میدهد که در تنهائی خود آسوده خاطر زندگی کند. انسان در جزیره ای متروکه به سر نمیبرد و به تنهائی توان بر آوردن نیاز های بنیادی خود چون غذا، محلی ایمن از سرما و حمله دیگر جانوران و تهیه پوشاک ندارد. انسان ناچار است با دیگر انسانها تشکیل جامعه دهد تا با کار مشترک نیازهای فردی خود را بر آورده سازد. کار آن رشته ای است که ما را به یکدیگر پیوند میدهد و هم زمان ما را از یکدیگر جدا میسازد چرا که در سازماندهی کار گروهی با بهره کشی از دیگران برای خود رفاه به دست می آورند. تاریخ بشریت تاریخ بهره کشی، غارت، قتل و سوء استفاده از دیگری برای رسیدن رفاه شخصی و یا قومی است.اما آزردگی با با طاهر از جنسِ دیگری است، او از انسانهای اطراف خود، از نزدیکان خود و آنهائی که از آنها انتظار محبت و یاری دارد میگریزد. او از کسانی میگریزد که آنها را "خودی" میپندارد و انتظار ندارد که به او صدمه ای برسانند ولی گویا دیگران چنین برداشتی ندارند و در تلاشند تا در صورت امکان بلا ها را بر سر او آوار کنند. با با طاهر نه از هجوم دشمنان که از بی مهری دوستان به تنهائی پناه میبرد. او از خویشان، دوستان، هم ولایتی ها، همسایه ها و کسانی که او خود را شریک شادی ها و غمهای آنان میداند میگریزد، چرا که آنها همچون او نمی اندیشند و نه تنها نمیخواهند همدرد و همیار او باشند بلکه میخواهند تا آنجا که میتوانند بلا بر او نازل کنند، در چنین شرایطی است که با با طاهر به تنهائی پناه میبرد تا از بلائی که دیگران می خواهند بر سر  او بیاورند در امان باشد. او میداند که نمیتواند دیگران را به خود هم دل کند پس همان بهتر که که کنج عزلت بگزیند تا خود را از گزند آنان در امان بدارد. گاهی وقتها برای یافتن همدلی لازم میشود که از بلای "تن" ها گریخت و در تبعیدی خود خواسته در لاک خود فرو رفت.   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر