در زندگی گاهی کسانی را به خلوت خود راه میدهیم که
بعدا از کار خود پشیمان میشویم. معمولا انسان کسی را به خلوت خود راه نمیدهد مگر
اینکه او را محرم بداند و قابل اعتماد، ولی این امکان همیشه وجود دارد که در قضاوت
خود نسبت به دیگران اشتباه کنیم و گرگ را در لباس بره تشخیص ندهیم. چنین اشتباه
بزرگی دیدگاه ما را نسبت به انسانها تغییر میدهد و اثری مخرب در نگاه ما به دیگران
از خود به جای میگذارد. اعتماد ما را نسبت به دیگران از بین میبرد و باعث میشود که
به هر کسی به دیده شک و تردید نگاه کنیم. من به خاطر چنین تجربه ای احساس کردم که
نیاز به تجربه ای جدید دارم تا در کنار انسانهائی دیگر اعتماد از دست رفته را
بازیابم و این اقبال را داشتم که بتوانم دوباره کوچ کنم.
در ایام جوانی علاقه خاصی به شعر داشتم و از میان اشعار آن
زمان این بیت از اخوان ثالث تاثیر خاصی در من گذاشت
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟
بدون شک آسمان همه جا همین رنگ است، ولی انسانهائی که با
آنها روبرو میشویم بدون شک متفاوتند. آنچه که رنگ آسمان را تیره میکند نه شرایط
جغرافیائی که شرایط اجتماعی است، ره توشه را نه برای گریز از باد و باران که برای
فرار از انسانهائی که زندگی را بر شما تلخ میکنند باید بر بست. محل تولد آدمی زاد
گاه اوست ولی هیچ تضمینی وجود ندارد که موطن او نیز بشود. موطن ادمی آنجاست که
آزادانه نفس بکشد و در کنار انسانهائی باشد که همدلی را بر همزبانی ترجیح میدهند.
موطن آدمی را بر هیچ نقشه نشانی نیست
موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که دوستش میدارند
ره آورد های خاص زندگی همیشه در سکوت پیشکش میشوند
مارگوت بیگل(ترجمه شاملو)
انسان بودن دشواری بهروز زیستن است، زیستن نه چونان گیاهان،
که زندگی کردن آن چنان که شایسته انسان بودن است. زندگی کردن با دیگران و همراه
دیگران، در ارتباطی که معنای زندگی را عمق ببخشد و ترا در برابر زندگی دیگری بر
کرسی مسئولیت بنشاند. آنجا که دیگری نه وسیله ای برای بر آورده کردن آرزوهای من که
همراه من و هم نوع من باشد. شاید این آرزو آرمانی باشد دست نایافتنی و شاید هرگز
به تحقق نپیوندد ولی چاره دیگری نیست جز تلاش برای رسیدن به چنین روابطی که در کنار
یکدیگر یار و غمخوار هم باشیم. شاید در جستجوی این گوهر نایاب دوستی است که حس
کردم که باید ره توشه بر بندم و به جای اینکه از گَوَن بخواهم که به فرشته ها و به
باران سلام مرا برساند، خود از این کویر وحشت بگریزم تا شاید دلم باز شود. شاید در
کنار انسانهائی که هیچ وجه مشترک تاریخی و فر هنگی با آنها ندارم به جمع سبکباران
ساحل بپیوندم. زندگی سفری است طولانی که اگر از حرکت باز ایستد از درون میپوسد.
زندگی چونان آب باید جاری باشد، آب اگر ساکن شود تبدیل به برکه میشود و محل رشد
انگلها میگردد. آب راکد مورد تهاجم انگلها و میکروبها قرار میگیرد. بهتر است قبل
از اینکه انگلها به شما هجوم بیاورند ره توشه بر بندید تا رنگ آسمانتان زیبا تر
شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر