لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
زندگی به ندرت آنچنان که ما میخواهیم پیش میرود، انسان در
رابطه ای دوگانه، با خود به عنوان فرد از یک طرف و دیگر انسانها در محیط اجتماعی
اش از طرف دیگر به سر میبرد. نقطه جغرافیائی با مختصات دقیق در طول و عرض
جغرافیائی تنها نقطه ای است بر روی این سیاره که بر حسب اتفاق ما در آن به دنیا
آمده ایم. انتخاب این نقطه جغرافیائی انتخاب ما نبوده است همان گونه که انتخاب
پدر، مادر، خانواده، شهر، کشور، زبان، مذهب و طبقه نیز انتخاب ما نبوده است بلکه
اتفاقی بوده است بر روی این سیاره مثل میلیونها اتفاق دیگری که در هر لحظه در این
کره خاکی رخ میدهد. اما از زمانی که وارد سن بلوغ عقلی میشویم، چگونه زندگی کردن
تنها بستگی به محیط اجتماعی ندارد، بلکه تصمیم ما نیز در چگونه زندگی کردن نقش موثری
پیدا میکند. این دو گانگی بین اراده فردی و اجبار محیط بحث جدیدی نیست و در طول
تاریخ اندیشمندان زیادی در جهت یافتن پاسخی برای این پرسش تلاش کرده اند و به
احتمال زیاد در آینده نیز هم چنان یکی از پرسشهائی خواهد بود که ذهن اندیشمندان را
به خود مشغول خواهد کرد، اما زندگی نمیتواند منتظر بماند تا اندیشمندان به این
پرسش پاسخی در خور عقل بدهند، زندگی ادامه دارد و جاری است و در جریان زندگی هر یک
از ما بی آنکه هر لحظه به این پرسش بیندیشیم به زندگی ادامه میدهیم و روز را به شب
میرسانیم. جامعه ای که در آن متولد شده ایم و رشد کرده ایم بستر رشد فرهنگی ما
بوده است که ما ارزشهای فرهنگی آن جامعه را کسب کرده ایم و به احتمال زیاد تا قبل
از بلوغ عقلی در صحت این ارزشها شک نکرده ایم. فرهنگ یک جامعه در طول تاریخ و در
جریان روابط بین انسانها یی که در کنار یکدیگر کار و زندگی کرده اند شکل گرفته
است.هر یک از اعضای این جمع انسانی با کار یدی و فکری خود در شکل دادن به فرهنگ
جامعه ای که عضو آن بوده است سهمی به عهده داشته است. در این رابطه متقابل بین
انسانی هر فرد از طرفی از دیگر اعضای جمع آموخته است و از سوی دیگر دیگر اعضای این
جمع انسانی از او آموخته اند و همین بده بِستان دو جانبه بین فرد و دیگران ارزشهای
نا نوشته ای را در روابط بین آن انسانها نهادینه کرده است که مورد قبول و باور
همگی آنها شده است. فرهنگ یک جامعه دستاورد کار مادی و معنوی همان جامعه است، جامعه
ای انسانی که در شرایط خاص تاریخی ـ جغرافیائی خود توسط اعضای آن جامعه شکل گرفته
است و بنیاد گذاشته شده است. فرهنگ هر جامعه ای دو وجه دارد، وجه ظاهری آن که در
شکل روابط اجتماعی، سنتها، مراسم و آئین های مذهبی خود را بروز میدهد و یک وجه
بنیادی که در واقع جهان بینی نهفته آن فرهنگ است. آنچه که شکل و پوسته بیرونی و
نحوه کار کرد فرهنگ را تعیین میکند همین وجه بنیادی و پنهان فرهنگ است. برای مثال
در خانه های قدیمی ایرانی و به ویژه خانواده های مرفه خانه از دو بخش ساخته شده
بود، اندرونی و بیرونی. در نگاه اول این نوعی از معماری است، ولی آنچه که این نوع
معماری را بوجود می آورد شکلی از جهان بینی است که در آن زن بخشی از املاک خانه
است و باید در اندرون خانه او را از چشم نا محرم محفوظ نگه داشت، و باز همین
دیدگاه به زن است که دو نوع درزن بر روی در نصب میشود یکی برای مردان و دیگری برای
زنان، تا صاحبخانه بداند آنکه بر در میکوبد مونث است یا مذکر، چرا که برای اصحاب
منزل مهم است که زنان خود را از چشم نا محرم پنهان کنند و یا چگونه پوششی به تن
داشته باشند. میتوان با مقداری سازش وجه بنیادی فرهنگ را به سیستم عامل در
کامپیوتر تشبیه کرد و وجه ظاهری فرهنگ را به برنامه های مختلفی که در این سیستم
عامل عمل میکنند. برنامه ماکروساف آفیس برای سیستم عامل ویندوز برنامه ریزی شده
است و در سیستم عامل اپل کار نمیکند مگر اینکه آنرا برای این سیستم قابل استفاده
کرد. اصول کلی و نوع نگرش به جهان و انسان را وجه بنیادی فرهنگ تعریف میکند و کنش
اجتماعی ما در واقع به کار گیری این اصول در عمل اجتماعی است. من با برخاستن از
جای خود و ادای احترام به عموی سالمندم در مهمانی، این باور را تائید میکنم که
احترام به بزرگتر های فامیل وظیفه است و جای بحث ندارد، باوری که در واقع بر مبنای
دفاع از منافع خانوادگی در برابر دیگر خانواده ها بنیان گذاشته شده است، به دیگر
بیان، پیوندهای خونی تعیین کننده شکل روابط و سلسله مراتب آنهاست. من از سال 2003 میلادی در شهرداری
فردریکسوند به عنوان مشاورویژه بازار کار
برای پناهندگانی که به تازگی به آن شهر آمده بودند استخدام شدم و تا نوامبر 2015
که به گرینلند امدم همواره شغلم در رابطه با مهاجرین و پناهندگان بود. در طول این
سالها مساله ای که جلب نظرم را کرد نقش تفاوتهای فرهنگی در بر خورد با زندگی و
جامعه دانمارک بود. کار با ملیتهای مختلف از جمله ترکها، عراقی ها، سوری ها،
لبنانی ها، فلسطینی ها از کشور های مختلف، افغان ها، بوسنی ها، صربها، چچنی ها و
ایرانی ها این جذابیت را داشت که وجه بنیادی فرهنگ در نحوه بر خورد با مشکلات نقش
تعیین کنندگی داشت. اینک به سرزمینی آمده ام که فرهنگی ویژه دارد و امیدوارم تجربه
های گرانبهائی در رابطه فرهنگ این مردم کسب کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر