۱۳۹۴ دی ۱۰, پنجشنبه

ماه و خورشید



چنین حکایت کنند که، ماه همراه با جوانترین خواهرش خورشید در یک خانه زندگی میکردند. آنها خیلی با هم رفیق بودند، تا اینکه ماه لذت همبستری را با خواهرش به دست آورد و برای همین شبها در کنار او میخوابید. اما خورشید نمیدانست با چه کسی همبستر شده چون همیشه شبها که خانه تاریک بود او می آمد. تا اینکه یک شب وقتی در کنارش خوابیده بود با دوده ذغال بازوی او را چرب کرد و از این راه توانست جفتش را شناسائی کند. خورشید شدیدا شرمنده شد و راهی جزء فرار ندید، مشعلی از خاکستر آغشته در روغن نهنگ روشن کرد و از خانه بیرون زد. به محض اینکه از خانه بیرون آمد، مشعل را بالای سر خود نگه داشت و از زمین جدا شد و به هوا رفت. مردمی که این صحنه را دیدند فریاد زدند: " خواهر ماه پر واز میکنه، خواهر ماه پرواز میکنه". ماه با شنیدن این خبر، مشعلی را روشن کرد و سریع از خانه بیرون زد، از زمین بلند شد و به دنبال خواهرش روان شد. ولی خواهرش سریعتر پرواز میکرد و مشعل ماه خاموش شد. خورشید به آسمان رسید ولی ماه در نیمه راه متوقف شد چرا که مشعلش خاموش شده بود. و به این صورت ماه و خورشید بوجود آمدند. گرمای خورشید به این خاطر است  که مشعلش هنوز روشن است ولی مشعل ماه سرد شده است. با این وجود هم چنان ماه به دنبال خورشید، در آسمان میرود.

از افسانه های گرینلند


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر